دربارهء الن بدیو

الن بدیو یکی از آن کشفهای حقیقتن جذاب در فضای فکری ِ ما ست. فیلسوف و نویسنده معاصر فرانسوی ِ اصالتن چپ و در عین حال با نگاهی کاملن متکثر و بهروز و همچنان جسورانه و رادیکال , که اعتراف میکنم برای من سویههای افلاطونی و اخلاقی و رمانتیک ِ فلسفهء او و شجاعت ِ مکتب فرانکفورتوار ش در تاختن به جلوههای گوناگون ِ فرهنگی ِ سرمایهداری مدرن , به همراه تعریفاش از مفهوم ِ رخداد ِ حقیقت - که از دل ِ تناقضهای وضعیت ِ موجود همچون معجزهای اتفاق میافتد و زندگی شخص را دگرگون میکند و به ساحت دیگری برمیکشد, و از اینلحاظ بهزعم من بدیو را (بهرغم ِ سکولار بودن ِ امر مطلق در نزد او) در کنار متفکران الهیات ِ جدید قرار می دهد - و تشریح ِ تفاوت ِ مفهوم ِ معرفت با حقیقت , دلایل اصلی ِ تازگی و تکاندهندگی ِ فلسفهء اوست.
شاید بهترین نقطه شروع برای شناخت پروژهء فکری بدیو بحث دربارهء لزوم و معنای فلسفه از دیدگاه او باشد. درواقع بدیو کاملن خود را از سنت ِ کانتی جدا میکند که بهزعم ِ او بیش از حد درگیر اندیشیدن به خود ِ اندیشه و رابطهء خودش با جهان به جای تفکر دربارهء واقعیت ِ جهان است و آن را نقطهء شروع بیماری وسواس ِ فلسفه دربارهء امکان وجود خودش میداند که باعث شده نتواند به نیاز جهان معاصر پاسخ بدهد. چراکه علوم انسانی نمیتوانند جایگزین فلسفه شوند و این تنها فلسفه ست که میتواند «حقیقت» را به عنوان یک امر نو و تکین و خلاقانه و پرتنش مطرح کند.(برخلاف ِ معرفت که عبارت است از یک سری اصول علمی برای آسانتر کردن زندگی , حقیقت آشوبزا ست مگر اینکه از طریق تکنولوژی رام و ابزاری شود). اما گرایشهای فلسفه معاصر ( هایدگر , فلسفه تحلیلی{ویتگنشتاین ,کارناپ} , پست مدرنیسم{دریدا , بودریار , لیوتار}) با نفی کلی ِ متافیزیک و همچنین اهمیت دادن بیش از حد به زبان , و محصور کردن فلسفه در زبان ِ علمی , از واقعیت دور افتادهاند. در زمانهء نسبیگرایی ِ نئولیبرال و حکومت ِ تام و تمام ِ سرمایهداری ِ هار - که تنها امر کلی ِ باقیمانده عبارتاست از پول - و بحثهای پایان تفکر و پایان ِ ایدئولوژی و... شعار فلسفی بدیو پایان دادن به این پایانهاست و معتقده تفکر پراگماتیستی که به وضع موجود تن میدهد و معناها را هم ارز میکند ناتوان است از ارائه راهحل و پاسخ دادن به نیاز فلسفهء معاصر که شورش در مقابل این فضا ست. درواقع بدیو گرچه هرگز در آثارش به این نکته اشاره نکرد و به آدورنو ارجاع نداد اما تفکر او آشکارا همجهت با نظریهء انتقادی آدورنو و بحث «صنعت ِ فرهنگسازی» ِ او ست. از نظر بدیو چهار ساحت ِ اصلی ِ فرایند ِ حقیقت عبارتند از هنر ,علم , سیاست و عشق. و در زمانهای که هنر به فرهنگ , سیاست به مدیریت , علم به تکنولوژی و عشق به س.ک.س تقلیل یافته و عطش برای انواع سبکهای زندگی و ستایش از فرهنگ سلبریتیها ارتقا پیدا کرده به عرصهء حقیقت , مدعی ِ زنده کردن تفکر انتقادیست.
بدیو در مقالهء «میل ِ فلسفه در جهان ِ معاصر» نیازهای اساسی ِ فلسفهء معاصر را از دل دو استعارهء شعری(شورشهای منطقی ِ آرتور رمبو و «هر فکری پرتاب ِ تاسی ست» از مالارمه) بیرون میکشد:
۱- شورش. توانایی ِ زیرسوال بردن ِ وضعیت ِ موجود
۲- منطق. تصویری که رسانهها از جهان میسازند تصویرییه تصادفی و سیلابی دلقکوار که موضع اختیار کردن در دل این وضعیت غیرمنطقی غیرممکن میشه. بهاینترتیب شورش باید منطقی باشه.
۳- کلیت. فلسفه یک مقولهء جهانییه و خطابش به همهء انسانهاست. و باید تأکیدهای بیش از حد بر هویتها و تفاوتهای جزئی (نژادی , جنسیتی و...) رو که دارن به سطح ِ حقایق اصلی کشیده می شن کنار زد.
۴- خطر کردن. حقیقتی که مدعی ِ شورش ِ منطقی و کلیته مستلزم ِ خطرکردنه. باید به خطر ِ حقیقت تن داد.
اما جهان ِ ما جهانیست که بشدت خواست ِ عملی کردن این نیازها رو تحت فشار میذاره. چهار مانع اصلی عبارتند از: سوداگری , ارتباطات , تقسیم ِ کار ِ تکنیکی , وسواس ِ امنیت(امنیتی شدن ِ فضای اجتماعی و سیاسی و نگرانی ِ وسواسگونهء مردم نسبت به سلامتی). جهانی که مهمترین ویژگی ِ آن آشفتگی و عدم ِ انسجام , و سرعت است.
اما شورش ِ فلسفی ,مستلزم ِ فارغالبال بودن و درونگرایی ست. این شورشی ست که از طریق ِ آهستگی رخ میدهد.
پ.ن: این آهستگی مد نظر بدیو , و اصولن کل بحث , من رو بشدت یاد رمان «آهستگی» میلان کوندرا میندازه.
پ.ن:
اخلاق - رسالهای در ادراک شر
الن بدیو
ترجمهء باوند بهپور
نشر چشمه

«فلسفه می کوشد فضایی برای تفکر پدید آورد که گونههای مختلف سوژگی که در حقایق منفرد زمانه نمودار می شوند بتوانند در این فضا همزیستی داشته باشند. ولی این همزیستی نوعی وحدت نیست و به همین دلیل است که نمیتوان از یک «اخلاق واحد» سخن گفت.» - از متن
اولین نکتهای که در این کتاب ِ کم حجم ( و در عین حال یکی از متنهای مهم و بیسیک ِ بدیو) توجهم رو جلب کرد ترجمهء خواندنی و رواناش بود. با نثری پالوده و بیدستانداز و معادلسازیهای درست که برخلاف اغلب کتابهای فلسفی ِ ترجمهای نه تنها آزار نمیدهد و گیج نمیکند بلکه خواندنش را به تجربهای پرکشش و آسان تبدیل میکند. نثر خوب و راحت ِ مترجم در مقدمهای که بر کتاب نوشته هم پیداست , مقدمهای که مختصر و مفید به معرفی بدیو میپردازد. کتاب همانطور که در مقدمه

کتاب پنج فصل داره و مفهوم ِ اخلاق رو به مثابه «حقوق بشر» براساس تعریف انسان بعنوان سوژهای اجتماعی و صرفن یک موجود زندهء دارای حق حیات و یک سری حقوق مشخص بررسی میکنه که از نظر بدیو دیدگاهی لیبرالی و به نسبت ِ دهه ۱۹۶۰ که فیلسوفانی مثل فوکو و آلتوسر و لکان اتفاقنظر دربارهء «سوژه» رو زیرسوال بردند , واپسگرانه و ناامیدکننده و غیرانسانی(بنا بر تعریف بدیو از «انسان» و متکثر بودنش) است. و در فصل دوم به توخالی بودن ِ بحثهای «به رسمیت شناختن ِ دیگری» و تساهل در برابر تفاوتهای فرهنگی که وجه غالب اخلاق رسمی زمانهء ماست و همچنین به «اخلاق مبتنی بر تقاوت» از دیدگاه لویناس میپردازه و اثبات میکنه که اخلاق لویناسی تنها در چارچوب خداپرستی ست که میتونه معنادار باشه.
در کل میشه گفت کتاب چندان دربارهء «فلسفه اخلاق» به اون معنای کلاسیکی که ممکنه انتظار داشته باشیم نیست و به شیوهای بیانگر ِ جهانبینی ِ بدیو و ایدههای کلیش دربارهء مفهوم ِ «حقیقت» , متنی یه سیاسی و دربارهء جهتگیریهای فرهنگی ِ زمانهء ما. و خوندنش رو برای شروع ِ آشنایی با بدیو پیشنهاد می کنم. شخصن معتقدم فلسفه و نگاه ِ سیاسی بدیو بسیار انسانی یه و پرسشها و چالشهای اخلاقی درش تنیده شده و غیرقابل انفکاکه. این بخش که از فصل اول انتخاب کردم شاید بتونه چکیدهء دیدگاه بدیو به موضوع باشه.
«شکی نیست که بشر یکی از انواع جانوران است. فانی و شکارگر است. اما با هیچکدام از این صفات از سایر جانوران متمایز نمی شود. انسان در مقام جلاد مایهء ننگ جانوران است. باید جرأت کنیم و بگوییم که در مقام قربانی ارزشش از این بیشتر نیست. ماجراهایی که بازماندگان ِ شکنجهها بازگو کردهاند جای تردیدی در این مورد باقی نمیگذارد: شکنجهگران و دیوانسالاران ِ سیاهچالها و اردوگاهها به این دلیل قادرند با قربانیانشان مانند حیوانات ِ روانه به مسلخ رفتار کنند که این قربانیان واقعا حیوان شده اند. آنچه باید آنها را به این روز بیندازد پیشاپیش صورت گرفته است. مکررا دیده شده که برخی حتی تحت چنین شرایطی انسانیت خود را حفظ کردهاند اما این کار فقط با کوششی عظیم که به دریافتی خیرهکننده در این شاهدان انجامیده ممکن بوده است. کوششی که ایشان آن را مقاومت درکناشدنی آن بخش از وجود خویشتن شمردهاند که با هویت ِ قربانی سازگاری ندارد. اگر می خواهیم انسان را در نظر آوریم باید او را در همین نکته بجوییم: در آنچه اثبات میکند که با حیوانی طرفایم که ایستادگی اش نه در بدن شکندهء او که در عزم راسخ اوست مبنی بر اینکه همانی بماند که هست: یعنی دقیقا اصرارش بر قربانی نبودن , محکوم به نیستی و فنا نبودن , و در یک کلام موجودی فانی نبودن.
وجودی لایزال: این است آنچه بدترین اوضاع ممکن , تا زمانی که انسان میان خود و جریان ِ متغیر و آزمند ِ زندگی تمایزی حفظ میکند , به او میآموزد که باشد. برای اندیشیدن به تک تک ِ جنبههای مختلف «انسان» باید از همین نقطه آغاز کرد. درنتیجه , اگر «انسان» حقی دارد , این حق , حق ِ برخورداری از حیات در مقابل مرگ یا بقا در مقابل رنج نیست بلکه حقوقی است که ذاتی ِموجود ِ فناناپذیر است , یا حقوقی که موجود لایتناهی در مقابل احتمال رنج و مرگ بدانها متوسل میشود. اینکه همهء ما میمیریم و خاک میشویم باعث نمی شود که انسان در لحظهای که خود را موجودی میشمارد که قادر است دربرابر ِ وسوسهء حیوانیت - که شرایط او را بدان ترغیب میکند - ایستادگی کند موجودی جاودانه نباشد. و خوب میدانیم که همهء انسانها قابلیت این را دارند که بدل به چنین موجود فناناپذیری شوند و نمیتوان پیشبینی کرد که این تغییر , در شرایطی خطیر یا سهل یا در راه ِ حقیقتی مهم یا کماهمیت رخ خواهد داد: در همه حال , سوژه شدن امری فناناپذیر است و به پیدایش ِ انسان می انجامد. ورای این , صرفا گونههای زیستشناختی وجود دارند...
پ.ن: برای مطالعهء بیشتر
آلن بدیو - مجموعه مقالات/ گزینش و ویرایش ترجمهها: مراد فرهادپور , صالح نجفی , علی عباسبیگی/ رخداد نو (بهویژه مقدمهء ویراستاران را پیشنهاد می کنم که به زبانی ساده چهارچوبهای فکری بدیو را معرفی میکند
Philosophy as Biography •.........Alain Badiou
On the Truth-Process:An open lecture by Alain Badiou
On Alain Badiou and Logiques des mondes • Slavoj Zizek
An Interview With Alain BadiouCan Cinema Be Thought?:
Alain Badiou and the Artistic Condition
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire